سلام .....
حَسرَتِ روزایِ رَفته ، غَمِ امروزِ دِلامون ...
هِی سوالِ بی جوابِ که می پُرسیم از " خدامون " .....
بَد شُده رَسمایِ دُنیا ، نِفرَتِه پاسُخِ عاشِق ...
گُلدونا پُر شُده از خار ، خون کَفَن ؛ " گُلِ شَقایق " .....
دیگه مهرَبون نِگاهی ، هیچ جایِ دنیا ندیدَم ...
نمی دونی که چه دَردی ، پایِ عاشِقی کِشیدَم .....
دل و جونَم پُرِ زَخمِ ، نه که از دَستِ غَریبه ...
همه از یار و عزیزی که دیگه نگاش ( نگاهَش ) فَریبه .....
دیگه دنیا رو نمی خوام ، کاش می شُد بِرَم از اینجا ...
اینجا که دُشمَنِ خونی ؛ دراومَد به هیاتِ ما .....
" ه.م غروب "
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: دل درد غروب , ه, م غروب , کاش می شد برم از اینجا , سیمین بهبهانی , هوای گریه با من , رها رها رها من , ,